در دنیای امروز که محور توسعه کشورها بهسرعت از منابع طبیعی به منابع دانشی و فناورانه تغییر کرده، دانشگاهها نقشی کلیدی در پیشبرد اقتصاد دانشبنیان و نوآور ایفا میکنند. در ایران نیز که با چالشهای متعددی مانند بیکاری فارغالتحصیلان، فاصله میان علم و صنعت، و ضرورت تحقق اقتصاد مقاومتی مواجه است، جایگاه دانشگاهها در توسعه نوآوری و کارآفرینی فناورانه بیش از گذشته اهمیت یافته است. نوآوری فناورانه به معنای تولید و بهکارگیری ایدههای نو بر بستر فناوری برای ایجاد ارزش اقتصادی و اجتماعی است و کارآفرینی فناورانه فرایندی است که در آن این ایدهها به کسبوکارهای پایدار و اثربخش تبدیل میشوند. دانشگاهها در این میان هم منبع اصلی تولید ایده هستند و هم بستر بالقوهای برای حمایت از تجاریسازی آنها.
در ایران با وجود بیش از ۲۵۰۰ دانشگاه، مؤسسه آموزش عالی و پژوهشگاه، شبکهای گسترده از نخبگان علمی و فناوری شکل گرفته است. هر ساله هزاران پایاننامه، مقاله، اختراع و تحقیق در این مراکز تولید میشود اما بخش عمدهای از این دستاوردها به دلیل نبود ساختارهای مناسب برای تبدیل دانش به محصول یا خدمت، به مرحله اثرگذاری اجتماعی و اقتصادی نمیرسند. اینجا دقیقاً همان نقطهای است که ضرورت ایفای نقش جدید دانشگاهها بهعنوان نهادهای نسل سوم و چهارم مطرح میشود؛ یعنی نهادهایی که نهتنها مأموریت آموزش و پژوهش دارند بلکه موظفند وارد فرآیند کارآفرینی، تولید ثروت، ایجاد اشتغال دانشبنیان و توسعه فناوری شوند.
در سالهای اخیر، دانشگاههای ایران گامهایی مؤثر در این مسیر برداشتهاند. تأسیس مراکز رشد، راهاندازی پارکهای علم و فناوری در نزدیکی دانشگاهها، ایجاد مراکز نوآوری و شتابدهندههای وابسته به دانشگاه، راهاندازی دفاتر انتقال فناوری (TTO)، حمایت از پایاننامههای مسئلهمحور و برنامههایی مانند دروس کارآفرینی و برگزاری رویدادهای نوآورانه از جمله اقدامات رو به رشد در این زمینه هستند. دانشگاههایی مانند صنعتی شریف، تهران، علم و صنعت، فردوسی مشهد، و صنعتی اصفهان نمونههایی از مراکز آموزش عالی هستند که مدلهای موفقی از حمایت فناورانه از دانشجویان و اساتید ایجاد کردهاند و در بسیاری از موارد، نقش پلتفرم یا واسطهای میان ایده و بازار را ایفا میکنند.
با این حال، نقش دانشگاهها در توسعه کارآفرینی فناورانه صرفاً به ارائه فضا یا زیرساخت محدود نمیشود. مهمترین تأثیر دانشگاه زمانی رخ میدهد که فرهنگ نوآوری و ریسکپذیری در میان اعضای هیأت علمی و دانشجویان نهادینه شود. تا زمانی که پژوهش تنها برای چاپ مقاله انجام شود، و نه برای حل یک نیاز یا خلق یک محصول، جریان نوآوری در دانشگاهها محدود و ایزوله باقی خواهد ماند. دانشگاه باید فضایی باشد که در آن پروژههای تحقیقاتی با نیاز واقعی صنعت و جامعه گره بخورند، استادان تشویق شوند تا نتایج پژوهشهای خود را ثبت اختراع کنند یا شرکت فناور تأسیس نمایند، و دانشجویان فرصت یادگیری مهارتهای عملی برای راهاندازی استارتاپ داشته باشند.
در این مسیر، ساختارهایی نظیر مراکز رشد نقشی تعیینکننده دارند. مراکز رشد دانشگاهی با فراهم کردن امکانات اولیه مانند فضای کار، خدمات مشاوره، آموزش، و گاهی سرمایه بذری، به دانشجویان و تیمهای فناور اجازه میدهند تا ایدههای خود را تست کرده و به مرحله MVP یا محصول اولیه برسانند. همچنین حضور شتابدهندهها در فضای دانشگاهی میتواند مسیر ورود سریعتر تیمها به بازار و جذب سرمایه را هموار سازد. تجربه موفق مراکز نوآوری وابسته به دانشگاه صنعتی شریف یا مرکز نوآوری دانشگاه امیرکبیر گواهی بر این موضوع است که هرگاه دانشگاه رویکردی بازتر نسبت به نوآوری داشته باشد، خروجیهای فناورانه قابل توجهی حاصل میشود.
از سوی دیگر، ارتباط مؤثر با صنعت نیز از ارکان اصلی نقش دانشگاهها در زیستبوم نوآوری است. بسیاری از دانشگاهها هنوز مدل همکاری نظاممندی با صنایع ندارند و از سویی صنایع نیز اعتماد کافی به ظرفیتهای پژوهشی دانشگاهها ندارند. شکلگیری دفاتر TTO و دفاتر ارتباط با صنعت در دانشگاهها گامی در جهت رفع این خلأ بوده اما این دفاتر در بسیاری از موارد ساختار و منابع انسانی کافی برای ایفای نقش واسط مؤثر را ندارند. برای حل این مسئله، نیاز به بازنگری در مدلهای تشویقی، قراردادهای شفاف و تقویت مهارتهای مذاکره و تجاریسازی در سطح مدیران دانشگاهی وجود دارد.
یکی از چالشهای مهم دیگر در دانشگاههای ایران، عدم وجود مدل مشخص برای مالکیت فکری و تقسیم منافع حاصل از اختراعات و نوآوریها میان دانشگاه، استاد، دانشجو و سرمایهگذار است. در برخی دانشگاهها، فقدان آییننامههای دقیق باعث میشود نوآوران رغبتی برای ادامه مسیر تجاریسازی نداشته باشند یا حتی دستاورد خود را بدون ثبت و حفاظت رها کنند.
در مقابل، دانشگاههایی که نظام IP (مالکیت فکری) شفاف دارند، توانستهاند شبکهای از شرکتهای زایشی (spin-off) موفق ایجاد کنند که بازدهی مالی و اعتباری مناسبی برای دانشگاه بههمراه داشتهاند.
از سوی دیگر، آموزش و فرهنگسازی در حوزه کارآفرینی نیز یکی از حوزههایی است که دانشگاهها باید سرمایهگذاری بیشتری در آن داشته باشند. مهارتهای نرم نظیر کار تیمی، حل مسئله، تحلیل بازار، تفکر طراحی، و مدیریت ریسک در بسیاری از رشتههای دانشگاهی غایب است یا بهصورت محدود تدریس میشود. دانشگاهی که صرفاً روی آموزش تئوری تمرکز دارد، نمیتواند دانشجویی تربیت کند که قدرت راهاندازی کسبوکار داشته باشد. تلفیق آموزشهای نظری با پروژههای عملی، تعامل با بازیگران واقعی بازار، و حضور استادان با سابقه کارآفرینی میتواند در این زمینه تأثیر چشمگیری داشته باشد.
از منظر سیاستگذاری، دانشگاهها باید بتوانند از فرصتهای ایجاد شده در سطح ملی نظیر حمایتهای معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری، صندوق نوآوری و شکوفایی، بنیاد ملی نخبگان، صندوقهای جسورانه و دیگر نهادهای حمایتی استفاده کنند و منابع مالی برای پروژههای فناورانه خود جذب نمایند. یکی از پیشنهادهای کاربردی در این زمینه، راهاندازی «دفتر توسعه فناوری و کارآفرینی» در هر دانشکده دانشگاه است تا مأمور شناسایی فرصتها، رصد طرحهای فناورانه، ارتباط با سرمایهگذاران و برنامهریزی برای توسعه تجاری آنها باشد. همچنین، تشکیل شبکهای از فارغالتحصیلان موفق دانشگاه که در شرکتهای بزرگ فعالیت دارند، میتواند نقش موثری در تسهیل این تعاملات ایفا کند.
در نهایت، اگرچه زیرساختهای فناورانه، منابع مالی، حمایتهای قانونی و سیاستگذاری مناسب از الزامات تحقق دانشگاه کارآفرین هستند، اما آنچه بیش از همه اهمیت دارد تغییر نگرش در ساختار دانشگاهی است. دانشگاهها باید از نهادهای صرفاً آموزشی به سازمانهایی مسئلهمحور، نوآور و بازارگرا تبدیل شوند. تا زمانی که نوآوری و کارآفرینی در دل فرهنگ دانشگاهی نهادینه نشود، هیچ زیرساخت فیزیکی یا حمایت بیرونی نمیتواند تحول واقعی ایجاد کند. نقش رهبران دانشگاهی در ایجاد این تغییر گفتمانی، تعریف ساختارهای منعطف، تشویق اساتید و مشارکت با سایر بازیگران زیستبوم حیاتی است.