برای بسیاری از کسب و کارها به خصوص کسب و کارهای نوپا، یک اصل کلیدی در درجه نخست بقا و در درجه بعدی دستیابی به مزیت رقابتی محسوب می شود.
نکته ای که در مورد این مفهوم اهمیت ویژه ای دارد آن است که نوآوری در یک فرایند خود به خودی یا تصادفی اتفاق نمی افتد؛ بلکه با گام های نظام مند و برنامه ریزی شده می توان آن را تقویت کرد و توسعه داد.
اهمیت بالای نوآوری و مدیریت نوآوری برای کسب و کارها از آنجا ناشی می شود که سازمانهای دارای ظرفیت نوآوری بالا، توانسته اند سریع تر و به شکل مناسب تری به چالش های محیطی پاسخ دهند.
نوآوری، مفهومی همه جا حاضر است که در بسیاری از رشته های دانشگاهی جایگاه خود را پیدا کرده است. اما لازم به ذکر است که طبق دیدگاه گافین و میچل، بسیاری از مطالعات و پژوهشگران حوزه کسب و کار، فهم درست و کاملی از نوآوری ندارند. به اعتقاد آنها، اینکه نوآوری تنها در زمانی اتفاق می افتد که شرکت بتواند محصول جدیدی را به بازار عرضه کند، یکی از اشتباهات رایج در مورد مفهوم نوآوری در کسب و کار است.
جالب آن است که کج فهمی ها، در مورد چیستی نوآوری، تنها به فعالان حوزه آکادمیک مربوط نمی شود، بلکه چنین سوء برداشت هایی در عمل باعث می شود، کارآفرینان نتوانند در کسب و کارشان به معنای واقعی در راستای تقویت نوآوری گام بردارند.
فهمیدن آنکه چگونه می توان نوآوری ها را در سازمان به طور موفقیت آمیز مدیریت کرد، اهمیت بسیار زیادی دارد، آن هم در عصری که نوآوری به یک استراتژی الزامی برای بقا تبدیل شده است. به عبارت دیگر، هر دوی سازمانها و افراد، در چرخه زندگی خود نیاز دارند تا قابلیت های مدیریت نوآوری خود را افزایش دهند، چرا که می توانند از این طریق رقابت پذیری خود را ارتقا دهند.
نظام مندسازی مدیریت نوآوری ها یک اصل حیاتی برای کمپانی های قرن ۲۱ است. با تحول جوامع کنونی به سوی جوامع اطلاعاتی، سازمان های چابک و مدیریت آنها در عرصه های گوناگون، بیش از پیش مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت. به بیانی دقیق تر، از ظهور رسانه های الکترونیک به بعد، حضور کالاهای دیجیتال در دنیا بیشتر و بیشتر پررنگ شد، سپس مبحث نواوری برای کسب و کارهای نوپا اهمیت خاصی پیدا کرد.
اگرچه زمان زیادی از پیدایش تئوری ها و مفاهیم مربوط به مدیریت نوآوری نمی گذرد، اما از لحاظ کیفی و کمی این حوزه از پژوهش، پیشرفت قابل توجهی کرده است. از آنجا که سازمان های چابک بیش از سازمانهای دیگر با چالش های محیطی، اجتماعی و رقابتی روبه رو هستند، لذا برخی از پژوهشگران برجسته مبحث مدیریت نوآوری را در حوزه مدیریت، یک حوزه بسیار حیاتی قلمداد کرده اند.
در زبان روزمره، کلمه نوآوری ممکن است مترادف با کلمه ابتکار (Invention) به کار گرفته شود. اما در عرصه پژوهش، این دو با یکدیگر تفاوت دارند. به طور کلی، ابتکار به خلق یک ایده یا مفهوم اشاره دارد در حالی که نوآوری به پیاده سازی آن ایده در یک بستر سازمانی یا اجتماعی دلالت دارد.
پس به طور شفاف، نوآوری به معنای آن است که یک چیز جدید به سیستم اجتماعی اقتصادی اضافه شود. نکته قابل توجه آن است که نوآوری می تواند ترکیبی از ایده ها، دانش ها و منابع موجود باشد به نحوی که این ترکیب جدید، فرصت های جدیدی را در سیستم اجتماعی و اقتصادی خلق کند.
نوآوری موفق کامل کردن این سفر پرخطر و به پایان رساندن خوشایند آن همراه با بازده ارزشمند نسبت به سرمایه گذاری اولیه، با پذیرش و انتشار گسترده ایده های جدید در قالب محصول، خدمت یا فرایند است. این سفر همچنین فرصتی را فراهم می کند تا پس از پایانش، دانش و فناوری انباشته شده در خلال این تجربه دشوار مرور شود و این مرور کار ارزشمندی است، زیرا دانشی که از این راه بدست می آید، منبعی مناسب برای سپری کردن سفر نوآوری بعدی است.
به طور کلی، نسل نخست مدیریت نوآوری ، آزمایشگاه تحقیق و توسعه سازمان را شکل داده است. نسل دوم روش های مدیریت پروژه را، در واحد تحقیق و توسعه به کار گرفته است. نسل سوم، همکاری های داخلی بین واحدهای مختلف وظیفه ای در سازمان را میسر ساخته است و در نهایت، نسل چهارم، از طریق ترکیب دانش کاربران و رقبا، رویه هایی را خلق کرده که سازمانها بتوانند منعطف تر باشند. به اعتقاد آرت و ون دردوین، آگاهی از سیر تاریخی تحولات مدیریت نوآوری، ما را مشتاق دانستن توسعه بعدی در این عرصه خواهد کرد.