استارتاپها شرکتهای نوپا و کوچکی هستند که معمولا توسط یک یا چند نفر راه اندازی میشوند.
هدف اصلی استارتاپها، ارائه محصول یا خدمت نوآورانهای است که بتواند نیاز جدید یا نیاز قدیمی مشتریان را به شیوهای متفاوت برطرف کند.
بیشتر استارتاپها در مراحل اولیه فعالیت خود با منابع محدودی روبرو هستند.
بههمین دلیل، تمرکز اصلی آنها رشد سریع و مقیاسپذیری است تا بتوانند سهم بازار خود را افزایش دهند. البته موفقیت و شکست یک استارتاپ به عوامل متعددی بستگی دارد، اما یکی از مهمترین این عوامل، وجود کار تیمی در تیم بنیانگذار و کارکنان کلیدی آن است.
بررسی دقیق اهمیت کار تیمی در موفقیت یا شکست استارتاپ
اگر به موفقترین استارتاپهای تاریخ نگاه کنیم، یک نکته مشترک بین آنها وجود دارد، آن هم وجود یک تیم قوی و متخصص برای انجام کار تیمی است. بهعنوان مثال فیسبوک با کار تیمی شروع کرد که مارک زاکربرگ، کریس هیوز و ادواردو ساورین در آن بودند. اپل نیز از تلاشهای استیو جابز، استیو وزنیاک و رون وین به وجود آمد. مایکروسافت نیز با کار تیمی بیل گیتس و پاول آلن راه اندازی شد.
این کارهای تیمی موفق نشان میدهند که استارتاپهایی که از یک تیم بنیانگذار قوی برخوردار هستند، ۷۵٪ بیشتر احتمال دارد که موفق شوند.
همچنین این تیمها از تنوع مهارتی برخوردار هستند و هر عضو تیم در یک زمینه خاص تخصص دارد. این تنوع به استارتاپها کمک میکند تا چالشهای مختلف را با موفقیت پشت سر بگذارد.
کار تیمی قوی بیش از هر چیزی دیگری میتواند موتور اصلی موفقیت یک استارتاپ باشد. این نه تنها به معنای ترکیبی از مهارتهای فنی است، بلکه شامل تعهد، انگیزه و همافزایی بین اعضا میشود.
از طرف دیگر وقتی اعضای تیم به یکدیگر اعتماد دارند و مهارتهای مکملی به کار تیمیشان ارائه میدهند، ظرفیت برای رشد و پیشرفت چشمگیری ایجاد میشود.
این نه تنها به حل چالشها کمک میکند، بلکه باعث میشود که تیم بهصورت یکپارچه به سوی اهداف مشترک حرکت کند.
انتخاب اعضای تیم یکی از مراحل حساس و تعیینکننده در موفقیت در کار تیمی یک استارتاپ است.
این فرایند فقط به مهارتهای فنی محدود نمیشود، بلکه باید به تجربه کاری، سطح تحصیلات، شخصیت و حتی انگیزهها و ارزشهای فردی نیز توجه کرد.
بهتر است که اعضا مکمل یکدیگر باشند، زیرا این موضوع باعث میشود افراد تیم توانمندیها و کاستیهای یکدیگر را پوشش دهند.
همچنین این تنوع مهارتی میتواند به تیم کمک کند تا با چالشهای متنوعی که در مسیر رشد یک استارتاپ وجود دارد، مواجه شوند و آنها را برطرف سازند.
افزایش بهرهوری تیمی یک فرایند مداوم و چندجانبه است. از این رو
اولین گام ، برقراری ارتباطات درونی قوی در بین اعضای تیم است. این ارتباطات میتواند از طریق جلسات هفتگی، گزارشهای دورهای و حتی ابزارهای مدیریت پروژه آنلاین انجام شود.
دومین گام ، اعتمادسازی در بین افراد تیم است. این موضوع میتواند از طریق تیمبندی، فعالیتهای گروهی و حتی بررسیهای عملکرد نیز انجام شود.
سومین گام ، تعیین اهداف مشترک در کار تیمی است، یعنی این اهداف باید هم برای تیم و هم برای اعضای تیم مشخص و قابل اندازهگیری شوند.
چهارمین گام ، ایجاد یک فرهنگ مثبت در بین اعضا تیم است که میتواند از طریق تشویق، تقدیر و ارزشگذاری انجام شود.
پنجمین و آخرین گام ، تقسیم کار مناسب و شفافیت کارها در بین اعضای تیم است. هر عضو تیم باید دقیقا بداند که چه کاری باید انجام دهد و چه انتظاراتی از او دارند؛ چراکه شفافیت در تصمیمگیری و ارتباطات در تیم بسیار حائز اهمیت است.
در مجموع میتوان گفت که تیم، عاملی بسیار تعیینکننده در موفقیت یا شکست یک استارتاپ است.
تیمهای قوی و هماهنگ، نقطه قوت استارتاپهای موفقی همچون گوگل، اپل، آمازون و … بودهاند.
بنابراین انتخاب درست افراد، تقسیم کار مناسب، ایجاد همکاری در تیم و کار تیمی، از اهمیت بسزایی برخوردار است.
مدیران استارتاپها باید بکوشند با بهکارگیری تکنیکهای مناسب مدیریتی و ایجاد فرهنگ سازمانی مثبت، زمینه رشد و بالندگی تیم خود را فراهم سازند.
از این رو امید است راهکارهای پیشنهادی در این مقاله بتواند کمک شایانی به مدیران و کارآفرینان استارتاپی کند تا با تیمسازی و مدیریت تیمی مستحکم و کارآمد، گامهای موثری در مسیر موفقیت بردارند.